!

iN Da tOwN

نمی دانم در پی چه می گردم!

در شهر...

برای مرهم

یا دردی دوباره.

روز مهم

امروز یه روز خیلی مهم بزای من بود

باورم نمیشه ...

هنوز هم به خودم نیومدم....

به هر حال بعد اینهمه وقت....

نمیدونم

چیزی به فکرم نمیرسه ..

من هنوز اینجا هستم و مینویسم

امیر مافیا

؟

اهای ....

 کجا رفتین ؟

این راه را پایانی نیست

هر دو در بالا ترین نقطه ایستاده بودیم

و صدای باد  فقط سکوت را به یاد می اورد

 رو به من کرد و گفت :

ــــ خب ؟

جاده ما به یک پرتگاه ختم شده بود و چیزی جز ابر در برابرمان نبود

 انتهای راه بود ؟

 به راستی که نه

دستم را به سویش بردم و گفتم :

__دوستم داری ؟

دستم را گرفت ...

و بار دیگر ایمان اوردم که

پرواز   زیباست

..........amirmafia