می پیچم به خود
همچون ماری
زخم خورده ی عقابی.
آخر
آن نگاه افسونگر
چه بود
که بر دیده ی من اش
و آنگاه که تو
بی صدا گریستی و گذشتی
در دل من
با صدای دلتنگ ترین فریادهاچیزی از اوج
به زیر افتادو شکست.و زخمی عمیقچشمانم رابه سوی قلب سنگی امشکافت. bacchus