چه کنم من ِ شیدا
که توام نامهربان یاری.
به هزاران اشوه و ناز،
یا که هزاران ره دراز
گر به سوی تو آیم باز
سکوت رو در همه بدنت حس میکنی
بی صدا میتونی گریه کنی اما نمیتونی بخوایش
مهم نیست که بغض چطور توی گلوت گیر کرده
دستتو دارز میکنی
اما به مخمل موهاش نمیرسه
فریاد میزنی
اما صداشو نمیشنوی
همه سنگینی دیوار های اطاق رو شونه هاته
و همه غم دنیا توی دلته
و میخواد دیوار هاشو خراب کنه
خنده هاش . و.نگاه مهربونش
هنوز یه جایی همین دور و بر هاست
توی چشمات توی دلت
نمیتونه زیاد دور رفته باشه
دستات میلرزه همینطور همه بدنت
نمیخوای قبول کنی که رفته
...........amirmafia
سکوت را در آغوش تو
رها می کنم
و به آسمان پر می کشم
از درد.
امشبم در مسلخ کام تو
و فردایم
گریان و دل شکسته
بر مزار عشقم.
و تو چه آسان
به خاکم اندازی
با نوازشی
و چه آسان تر
به آتشم کشی
با قهر چشمان پر نگاهت.
bacchus
شاید اگر روزی در چشمانت
بالهایم را یافتم
پرواز کنیم
مثل قبل
و با تو تمام سبز ها را زیر بال بگیریم
و شکوفه های خندان گیلاس را
که با زیبایشان ما را شیفته خود میکنند
روزی که با تمام سادگیش
نتواند شور و شوق قلب مرا در خود بگنجاند
روزی که به عشق من ایمان اوری
......amirmafia