در این کوهستان امشب
همه جا خاموش است
ومن که گم شده ام در ناتوانی خویش
شاید کمی دور تر خانه ای ای باشد
خانه ای پر از نور
شاید انجا قلبی پر صفا باشد
که نشان دهد راه دیار دوست را
ترسهای من امشب در برگ درختان
پنهان شده اند
و در صدای قدم های لرزانم
معنی میشوند
وسایه خویش
که گم شده است در تاریکی
من شبی دیگر در این جنگل میمانم
شاید فردا ان خانه را
در دلم یافتم...
شاید فردا...
................amirmafia
شايد فردا...شايد هم هيچ‌وقت!
شاید فردا..... در همچین مواقعی دیگه حتی امیدوار بودن هم دردی و ازم دوا نمی کنه .....
شاید...............
و من امیدوارم که خزان این برگ های ترس زده را بریزاند تا دوباره بهار وجودت را به نظاره بنشینم....