-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 21:57
سکوت رو در همه بدنت حس میکنی بی صدا میتونی گریه کنی اما نمیتونی بخوایش مهم نیست که بغض چطور توی گلوت گیر کرده دستتو دارز میکنی اما به مخمل موهاش نمیرسه فریاد میزنی اما صداشو نمیشنوی همه سنگینی دیوار های اطاق رو شونه هاته و همه غم دنیا توی دلته و میخواد دیوار هاشو خراب کنه خنده هاش . و.نگاه مهربونش هنوز یه جایی همین...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1384 23:04
سوختنم را نگاه. شعله هایم برای توست خاموشم نکن. سوده
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 خردادماه سال 1384 00:07
سکوت را در آغوش تو رها می کنم و به آسمان پر می کشم از درد. امشبم در مسلخ کام تو و فردایم گریان و دل شکسته بر مزار عشقم. و تو چه آسان به خاکم اندازی با نوازشی و چه آسان تر به آتشم کشی با قهر چشمان پر نگاهت. bacchus
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1384 21:15
مبارک باشه ... از ور همه میگم اینو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1384 23:25
شاید اگر روزی در چشمانت بالهایم را یافتم پرواز کنیم مثل قبل و با تو تمام سبز ها را زیر بال بگیریم و شکوفه های خندان گیلاس را که با زیبایشان ما را شیفته خود میکنند روزی که با تمام سادگیش نتواند شور و شوق قلب مرا در خود بگنجاند روزی که به عشق من ایمان اوری ......amirmafia
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1384 00:59
گرمای سی و سومین سیلی بر صورتم می نشیند و سرد نشده یک سیلی دیگر صورتم را آتش می زند. می خواهم بدانم! آیا این تنها یک کابوس است یا حقیقتا ً من از عشق تو گریزانم. bacchus
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1384 19:43
تو را همیشه در گرمی نگاهت و در دلنشینی صدایت یافتم اما تو زیر سنگینی شب پشت دیوار غرور خویش و از پس سکوت تردید صدای قلب پاکم را نشنیدی قلبی که تنها بهانه اش برای تپیدن تو بودی و هستی ..........amirmafia
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 21:15
در انتهای انزوای شب، جرعه ای مهتاب بنوش و یاد من باش. پرده ها را کنار زن، شاهد عشق من و ساقی می خانه ام باش. bacchus
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 00:12
امانم ده نازنینم تا دیگر بار نفسی از عشق کشم در آغوشت. گرچه نمی دانم از چه دلگیری، از من یا از زندگی، اما بگذار امشب را - وتنها امشب را - در آغوشت بیارامم، تا بند زنم شکسته چینی دلت را. و پس از آن آنجا روم که دیگر هرگز باز نبینی ام - اگر تو بخواهی - و اگر روزی به یادم افتادی در تاریک ترین گوشه ی دلت و در پنهان ترین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 21:44
در دلم جرز تو نبود و نگاهم چه سپد/ آرزویی جز تو/ پا به دنیای سپیدم نگذاشت/ حالا نه تو را می خواهم/ نه دلم کلبه خاطره هاست/ و درختان بلند.................. سوده
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1384 19:15
کوله بارت را بردار به جای دوری خواهی رفت جایی که در ان هیچ دروغی نیست جایی که عاشق شدن گناه نیست باغی زیبا و دلگشا در انتظار توست جایی ارام و سرسبز با درختانی زیبا و مرا خواهی دید که از پشت یک درخت برایت دست تکان میدهم .......amirmafia با تشکر از bucchus
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 12:22
هر بار دستم گیرد و به آن سو برد که از نیرنگ نشانی نیست. سایه ها هم رنگ مهربانی اند. گیسوان روح آدمی آزین به شکوفه ی عشق اند. و آنجا که هیچ پرنده ای در قفس نیست. آنجا که می برد او مرا غنچه ها با نوازش دستی می شکفند. bacchus
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 23:43
برای این که ببینی من غرور ندارم با ید حتما اشک بریزم؟ مرا ببخش چون چندی پیش تمام اشک هایم را فدای عشق تو کرده ام ..........amirmafia
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 فروردینماه سال 1384 23:14
دلت اگر غمگین است ، اگرتنها صدایم کن سوی تو پر خواهم کشید. تمام غم های تو را یک نفس سرخواهم کشید. پرده ی اشک را بر چشمان تو خواهم درید. دلت اگر شاد است، اگر سرمست صدایم کن سوی تو پر خواهم کشید. دست در دست تو همنفس با تو خواهم رقصید. با عشق خود شادی تو را فزونی خواهم بخشید. دلت اگر شاد است، اگر غمگین صدایم کن سوی تو من...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1384 11:25
اگر تو را نسرودم برای ثانیه ای اگر دلم نگرفت از نبودنت ای وای اگر نیامدی و باز شکوه سر دادم تو را قسم به خدایی که دوستش داری مرا ببخش بدی منم و تو خوبی و تو پاکی و تو تنها امید این دل بی تابی سوده ۷/فروردین/۱۳۸۴
-
افتاب
شنبه 6 فروردینماه سال 1384 13:38
هر روز صبح افتاب با گرمایش نوید روزی نو میدهد مثل روز قبل .... amirmafia
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 اسفندماه سال 1383 16:11
خزان برگ های تک درخت کوچه را چید و رنجوری دستانش را در نگاه عابران نشاند. همه غمگین شدند برایش. مدتی بعد بهار رسید. جوانه ای رست بر عریانی دستانش. نمی د انم آیا عابران هم شنیدند؟ که درخت با خود می گفت: " زندگی یعنی همین..." bacchus
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 اسفندماه سال 1383 12:23
صبح که میشه افتاب میافته روی صورتم و به من میگه که یه روز تازه شروع شده شاید یه روز مهم دیگه .... اره نوروز رو جشن میگیرم به خاطر این که اول ساله اما اگه پاییز و زمستون نبودن نوروزی هم به وجود می اومد یا نه نمیدونم ! .... راستی....عید همه پیشاپیش مبارک باشه ! اخرش این بلاگ اسکای درست شد .... سومین نفری هستم که بعد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 01:02
عجب شبی است امشب! به رنگ سیاه گیسوی تو. عجب سکوتی دارد امشب! به رنگ نگاه خاموش تو. و عجب طولی دارد امشب! به قدر هجران میان من و تو. bacchus
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 21:50
... فقط یک سوال دارم من که در دریای عشقت بودم چگونه نبود اب را باور کنم؟ .... .......... amirmafia
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اسفندماه سال 1383 19:02
دسته ای پرتوی شجاع از شفافیت پنجره به درون تاریکی اتاقم سرازیر می شوند. آخر نور را از تاریکی چه باک... چنان که عشق من در قلب سرد تو می دود. آخر عشق من را از دلسردی تو چه باک! bacchus
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1383 13:31
دیگر چیزی نمیبینم مثل یه کور دیگر چیزی نمیشنوم مثل یه کر دیگر فکر نمیکنم مثل یک دیونه دیگر وقتی دلم سوخت ناله نمیکنم اما از من نخواه که تو را نبینم صدایت را نشنوم یا به تو فکر نکنم و وقتی دلت سوخت خود را اتش نزنم از من نخواه که عاشقت نباشم ......... amirmafia
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 09:58
به همه اطاقم نگاه میکنم روی تختم دراز میکشم ـــــ این قرصا قراره اروومم کنن؟ یه دونه اروم نشدم بازم بازم.... حالا که حتی نفس هم نمیکشم بازم اروم نشدم ........ amirmafia
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1383 12:08
اگر قرار است روزی تنهایم بگذاری، وفا را از یاد ببری یار دیگری شوی و آوار بی کسی را برسرم ویران کنی بگذار آن روز امروز باشد. چرا که هیچ نمی خواهم پس از من تنهایی و دلتنگی آزارت دهد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو هم می شنوی؟ شمارش معکوس زندگی ام را بر لبان فرشته ی مرگ!...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 دیماه سال 1383 12:05
سرخی شراب لبانت چه شیرین است ای گل همیشه بهارم. دل در پی کس نرانم تا تو هستی در کنارم. کودک ۱۸ ساله
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 دیماه سال 1383 16:47
شال و کلاه کرده ای... بار سفر بسته ای... با همه خداحافظی کرده ای... و تازه از من می پرسی !!! بروی یا بمانی ؟؟؟ کودک ۱۸ ساله
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 دیماه سال 1383 16:07
صدای کف زدن هاشونو میشنوی؟ این دیگه پرده اخره.... جایی که قراره به دست تو کشته شم! .....amirmafia
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1383 01:24
در کالبدم می دمد نفس های گرمش را. نوازش می کند با انگشتان لطیفش پوست نازک گردنم را. و دست دیگرش می گیرد بازوهایم را در پناه. برخلاف او هر چه می دوم، به آسایش آغوشش نزدیک ترم. کودک ۱۸ ساله
-
و همین شد که سلام!
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1383 22:42
همه چیز تنها زمانی آغاز می شود که جرقه ای زده شود! و جرقه ها چیزی نیستند به جز در هم شدن کابل های سرنوشت که هر چند کوچک و جزئی ... روند حرکت یک شهر و حتی یک کشور را عوض میکنند!!! همین و بس! فرفرری؛)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 آذرماه سال 1383 21:57
تار و پود وجود من از جنس دیگری است. رنگ وجود من از نوع دیگری است. تو ای نقاش چیره دست طرحی نو بکش - فرشی نو می خواهم بر دل - بافنده ای بافنده آرام تر... حریر دل نازک تراست. کودک ۱۸ ساله