هرگز به تو نگفته بودم

اما همسرت زیبا است

شبیه جوانی های من

که همه

به پای تو گذشت...

و کودکت

پر از نشاط کودکی است

شبیه تمام کودکی های من

که همه

با تو

و در کنار تو

گذشت...



کودک ۱۸ ساله

جاده

 جاده

خط های ممتد جاده
خطهای دنباله دار سفید
خطهای بی انتها
خطهایی که نمام نمی شوند و بعد از یه مدت تبدیل می شن به یه پیچ گنده
یه پیچی که حتی تو زندگی هم باور کردنش مشکل
بعدش دوباره خطهای مبهم
و بعد تو یه شب سرد پاییزی
یه خواب عمیق

نظرت چیه؟

وقتی این نوشته را می خونید یاد چی می افتید؟
من که یاد یه زندگی کسالت بار می افتم .......
 و در ضمن فکر می کنم به خاطر تاخیر  ناراحت شده باشن عده ای معذرت  ........موفق باشید

   نگار

 

جامه دانم پر است

از گل های بهاری.

کوله پشتی ام پراز

گیسوان باد.

شب را در گلدانی

کاشته ام.

روز را یک نفس

سر کشیده ام.

در آسمان این شهر

تاریکی و ترس رها است.

و مرگ چه بی قید پرسه می زند آزاد.

اینجا دست من

از تو و زندگی جدا است.



                  کودک ۱۸ ساله

با چشمان پر از وسوسه ات  نگاهم کردی
 بدست اوردن من کار سختی نبود
 لبانت را به تنم چسباندی فقط چند لحظه پیشت بودم
 مرا راحت سوزاندی تا هیچ شدم
و با دو انگشت مرا دور انداختی
انگار نه انگار که بوده ام و جای مرا یک ادامس بی لیاقت گرفت

همش درست ته سیگار له کردن دیگه چی بود؟؟؟
 
....amirmafia


 تابلوها می جنبند

 بر دیوار.

 انگار می خواهند تهی شوند

 از تصاویر.

 از آن همه نقش و نگاری که از سال های دور

 با خود دارند

 خسته اند.

 انگار می خواهند

 شبیه خودشان باشند،

 نه نقشی که بر آن ها زنده اند.



کودک ۱۸ ساله

درد امپول بستگی داره به.....
 میزان سواد پرستار
پیدا کردن یا پیدا نکردن رگ دست
 سرعت امپول زدن پرستار
 قیافه پرستار

امیر