خزان

برگ های تک درخت کوچه را

چید

و رنجوری دستانش را

در نگاه عابران

نشاند.

همه غمگین شدند

برایش.

مدتی بعد

بهار رسید.

جوانه ای رست

بر عریانی دستانش.

نمی د انم

آیا عابران هم شنیدند؟

که درخت با خود می گفت:

" زندگی یعنی همین..."




                                       bacchus

صبح که میشه افتاب میافته روی صورتم
و به من میگه که یه روز تازه شروع شده
شاید یه روز مهم دیگه
....
اره نوروز رو جشن میگیرم به خاطر این که اول ساله
اما اگه پاییز و زمستون نبودن نوروزی هم به وجود می اومد یا نه نمیدونم !
....
راستی....عید همه پیشاپیش مبارک باشه !
اخرش این بلاگ اسکای درست شد ....
سومین نفری هستم که بعد درست شدنش اپ میکنم

......amirmafia

 

عجب شبی است امشب!

به رنگ سیاه گیسوی تو.

عجب سکوتی دارد امشب!

به رنگ نگاه خاموش تو.

و عجب طولی دارد امشب!

به قدر هجران میان من و تو.


                                       bacchus

...
فقط یک سوال دارم
من که در دریای عشقت بودم
چگونه نبود  اب را باور کنم؟
....

..........amirmafia

 دسته ای پرتوی شجاع

از شفافیت پنجره

به درون تاریکی اتاقم

سرازیر می شوند.

آخر نور را

از تاریکی

چه باک...

چنان که عشق من

در قلب سرد تو

می دود.

آخر عشق من را

از دلسردی تو

چه باک!



                                bacchus 

دیگر چیزی نمیبینم مثل یه کور
دیگر چیزی نمیشنوم مثل یه کر
دیگر فکر نمیکنم مثل یک دیونه
دیگر وقتی دلم سوخت ناله نمیکنم

اما از من نخواه که
تو را نبینم
صدایت را نشنوم
یا به تو فکر نکنم
و وقتی دلت سوخت خود را اتش نزنم

از من نخواه که عاشقت نباشم

.........amirmafia