سکوت رو در همه بدنت حس میکنی
بی صدا میتونی گریه کنی اما نمیتونی بخوایش
مهم نیست که بغض چطور توی گلوت گیر کرده
دستتو دارز میکنی
اما به مخمل موهاش نمیرسه
فریاد میزنی
اما صداشو نمیشنوی
همه سنگینی دیوار های اطاق رو شونه هاته
و همه غم دنیا توی دلته
و میخواد دیوار هاشو خراب کنه
خنده هاش . و.نگاه مهربونش
هنوز یه جایی همین دور و بر هاست
توی چشمات توی دلت
نمیتونه زیاد دور رفته باشه
دستات میلرزه همینطور همه بدنت
نمیخوای قبول کنی که رفته


...........amirmafia

سوختنم را نگاه.

شعله هایم برای توست

خاموشم نکن.


سوده

 

سکوت را در آغوش تو

رها می کنم

و به آسمان پر می کشم

از درد.

امشبم در مسلخ کام تو

و فردایم

گریان و دل شکسته

بر مزار عشقم.

و تو چه آسان

به خاکم اندازی

با نوازشی

و چه آسان تر

به آتشم کشی

با قهر چشمان پر نگاهت.
 



                                            bacchus

مبارک باشه ...

از ور همه میگم اینو

شاید اگر روزی در چشمانت
بالهایم را یافتم
پرواز کنیم
مثل قبل
و با تو تمام سبز ها را زیر بال بگیریم
و شکوفه های خندان گیلاس را
که با زیبایشان ما را شیفته خود میکنند
روزی که با تمام سادگیش
نتواند شور و شوق قلب مرا در خود بگنجاند
روزی که به عشق من ایمان اوری


......amirmafia

 گرمای سی و سومین سیلی

 بر صورتم

 می نشیند

 و سرد نشده

 یک سیلی دیگر

 صورتم را

 آتش می زند.

 می خواهم بدانم!

 آیا این تنها یک کابوس است

 یا حقیقتا ً

 من از عشق تو

 گریزانم.


                                             bacchus